مقاله زیر برگرفته از شماره 15 22 روزنامه دنیای اقتصاد است.
دکتر احمد باقری -معاون اداری مالی
مهارتهای مديريت
اشتباه مدیریتی
با وجود آنکه ميدانیم وقتی سوالها درباره بالا بردن بهرهوری و افزایش الگوهای رفتاری موفقیت است، هیچ کس پاسخ کاملی ندارد، اما با این حال هر کسی که مدیریت کرده، بهتر پاسخ این سوالها را ميشناسد.
وقتی مشغول انجام کاری ميشویم که به علت زمان طولانی و مداومت به يک عادت تبدیل ميشود و باعث افزایش تلاش و بالا بردن کیفیت کارهای خودمان ميگردد، دو سوال اساسی در ذهن ما نقش ميبندد:
1-آیا موفق ميشوم؟ وقتی شخصی باید تلاشهای خود را افزایش دهد، حال چه برای رسیدن به يک هدف والاتر باشد و چه برای تسلط بر یک مهارت جدید یا افزایش بهرهوری، ابتدا از خود سوال ميکند: چه شانسی برای موفقیت دارم؟ اگر در ذهن او این پاسخ بیاید:«سعی ميکنم، اما شکست ميخورم» او به هیچ وجه تلاش نخواهد کرد. یک انسان عاقل تنها وقتی تلاش و انرژی خود را بالا ميبرد که نتایج را پیش بینی کند و از درگیری در کارهای بیفایده و به ظاهر غیرممکن پرهیز کند. در نتیجه وقتی ما سوال (آیا موفق ميشوم؟)را از خودمان بپرسیم و بر اساس میزان درک خود از سختی کار، مقاومت و تلاش خود را ميسنجیم.
من و شما به عنوان یک مدیر، روزانه با مشکلات بزرگی برای تغییر نظر آن دسته از کارمندان خود، رو به رو هستیم. چون آنها انجام کار یا حداقل به سر انجام رساندن آن را بیش از حد توان و میزان کارآیی خود ميبینند. ما ممکن است بدانیم که کار مورد نظر آنقدرها هم مشکل نبوده، اما برای آنها این مساله مهم نیست . فرقی نميکند ما چه فکر ميکنیم، تنها آنچه کارمندان فکر ميکنند مهم است .
چگونه باید روی طرز فکر کارمندان خود اثر بگذاریم؟ البته نباید سعی کنیم به کارمندان این حقیقت را القا کنیم که این کار را خیلی راحتتر از آنچه فکر ميکنند، میتوانند انجام دهند. شما به عنوان یک مدیر ميتوانید به شخص مورد نظر بگویید که این کار آنقدر سخت نیست. اما شما دارید وقت تلف ميکنید، زیرا در برابر اسلحههای بزرگ مخالفت که به طرف شما نشانه رفته است، ایستادهاید (مخالفتهایی را که ميشنوید یا به نحو دیگری به شما منتقل ميشود).
تنها با حرف نميتوان شناخت شخص از میزان سختی کار را تغییر داد. خواهید دید که تنها امید واقعی برای تغییر نظر کارمندان، تحول میزان آگاهی آنها از خودشان است. کارمندی را در نظر بگیرید که به تواناییهای خود شک دارد، سپس او را هیزمشکنی فرض کنید که بر روی یک تبر دو لبه قابل اطمینان تکیه زده است. در این وضعیت رييس ميگوید: «فردا ميخواهم دو برابر درختهایی که در گذشته ميبریدید، قطع کنید.» شانس هیزم شکنی که پاسخ ميدهد: «مشکلی نیست» برای تخمین زدن، این احتمال بسیار کم است. از طرف دیگر در نظر بگیرید، اگر رييس اضافه ميکرد: «این اره برقی و من به شما یاد ميدهم چگونه از آن استفاده کنید.» پاسخ احتمالی چه ميبود؟ اضافه کردن ابزار کار مناسب، ناگهان تصور افراد از میزان توانایی خودشان را تغییر ميدهد. افزودن ابزار و تجهیزات برای یک عملکرد بهتر، از جمله طرحهای بازاریابی جدید، روشهای جدید، تجهیزات مدرن و در بیشتر اوقات افزودن ابزار کمک فکری شامل اطلاعات جدید و آموزش جدید باعث ميشود، فرد مهارت های بالای خود را بهبود بخشیده و فکر کند، ميتواند کار را در سطح بالاتری انجام دهد.
چقدر کار برايم ارزش دارد؟
دومين سوالی که مردم، هنگام برخورد با يک مشکل جديد از خود ميپرسند، اين است: «کار مورد نظرم چقدر برايم ارزش دارد؟» اگر افراد ارزش بالاتری برای کار قائل باشند آن را انجام ميدهند. از طرف ديگر، اگر انجام ندادن آن کار به نفع آنها باشد، راحت آن را انجام نخواهند داد.وقتی من ميگويم، مردم از خود ميپرسند اين مساله يا عمل چقدر برايشان ارزش دارد، منظورم ارزش مالی نيست. بهطور مسلم اگر به کارمندان پول ندهند، آنها فعاليت نخواهند کرد، ولی همگان تنها برای پول کار نميکنند، مگر اين که از لحاظ مادی تحت فشار باشند. شخصی که تحت فشار مادی است، عملا هر کاری انجام ميدهد. بدون توجه به اينکه چقدر برايش ناخوشايند است و تا زمانيکه آن را انجام ميدهد که بتواند پول مورد نياز را به دست آورد و فشار مالی از رويش برداشته شود. وقتی اين فشار ديگر از روی او برداشته شد، آن را انجام نخواهد داد.
وقتی يک نفر ميپرسد، اين کار برايم ارزش دارد؟ در واقع منظورش اين است که چقدر اين عمل برايم اعتماد به نفس ميآورد.من و شما بيش از هر چيز ديگری به دنبال کسب اعتماد به نفس هستيم. ما اگر از انجام کاری احساس غرور کنيم، آن را به مدت طولاني، آنقدر انجام ميدهيم تا يک عادت شود، ما تنها وقتی به فعاليتی علاقهمند ميشويم و از انجام آن به طور عادی احساس غرور ميکنيم که با انجام آن، اعتماد بهنفسمان بالا برود.
به دست آوردن اعتماد به نفس
افرادی که بر پرسش «چقدر اين کار برايم ارزش دارد» پاسخ ميدهند، به همان طريق به اين سوال که « چه فرصتهايی برای موفقيت دارم» نيز جواب ميدهند. يعنی آنها با در نظر گرفتن کار يا فعاليتهايی که مستلزم آن است، ارزشی از لحاظ عدد برای آن شغل در نظر ميگيرند، مانند: (1 تا 5) و برای خودشان نيز از ميان اعداد (1 تا 5) عددی انتخاب ميکنند. اين افراد اگر از لحاظ اعتماد به نفس، خودشان را در شماره «3» ببينند و کار مورد نظر را نيز شماره «3» بدانند، ميتوانند آن کار را انجام دهند و از انجام آن احساس اعتماد به نفس ميکنند. احساس غروری که در اين موقعيت به دست ميآورند، آنها را قادر ميسازد که به مرور زمان کار را در سطح بالاتری از ميزان بهرهوری به انجام رسانند. اگر شمارهای که برای شغل مورد نظر انتخاب ميکنند، بالاتر از شماره انگيزه شخصی خودشان باشد، آنها تلاش بيشتری از خودشان نشان ميدهند، تا به آن برسند.در يک فرآيند ارزيابی ذهني، اگر يک نفر خود را شماره «3» ببيند و شغل مورد نظر را شماره «5» به دليل به دست آوردن اعتماد به نفس، آن کار را انجام ميدهد و از انجام اين کار انرژی ميگيرد. اين عمل به او انگيزه ميدهد. ما در امر مديريت، نياز به افرادی داريم که با تمام وجود به آنچه انجام ميدهند، باور داشته باشند، افرادی که اهميت کار خود را بدانند و به کاری که انجام ميدهند افتخار کنند.
منبع: کتاب 13 اشتباه مهلک مديران